اینکه من خسته ام به کسی ربطی نداره ... اینکه خسته شدم از لوس بازیای بقیه هم نباید به بقیه ربط داشته باشه ... اینکه از اینکه هر لحظه یکی بیاد پیشم و بگه من قبول نمیشم ... مطمئنم و بعد بزنه زیر گریه هم خسته ام ...

چرا همه فک میکنن من ظرفیتم زیاده ؟! ... نیس به خدا نیس ... این روزا و بعد این قلمچی مزخرف واقعا دارم به خودم شک میکنم ... شک میکنم به کنکوری که میدم و دانشگاهی که قبول میشم ... با این وضعیت فک کنم بشه علمی کاربردی سیستان و بلوچستان اونم آبیاری گلهای قالی ! ... به شدت گیجم اما نا امید نه ... بالاخره باید مدارا کنم باهاش تا بگذره ... که امیدوارم زود بگذره ... که خوب بگذره ... که که که که ....


برف عالی بود ... اینکه تو کل مدرسه 6 نفر بودیم و همش مشغول عکس انداختن هم عالی بود ... این که خیلیا که وجودشون آزارم میده اما فقط با یه لبخند از کنارشون رد میشم نبودن هم عالی بود ... اینکه اینروزا به هر بهونه ای میریم بیرون هم عالیه ... حتی شده به بهونه یه ناهار ساده تو یه فست فود همین نزدیکیا ... 


*کلی عکس فوق العاده انداختیم ... خیلی دوست داشتم بذارم اما خب ...

نظرات 25 + ارسال نظر
کرگدن سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:05 ب.ظ

تو بهترین رشتهء ممکن قبول می شی بچچه
ببین کی گفتم ... قبول ؟
فقط اگه همونی شد که دل صاف و زلالت می خواد
حرف امروزم یادت بمونه و ما رو ببر میدون شهید ببعی
به صرف خوش گوشت و خوئک و جیگر و بال کبابی !
باشه ؟! ... پس با حفظ شئونات بزن قدش !!!

ببین محسن اگه همونی شد که تو میگی کل شهید ببعی رو میخرم برات :دی

پوریا سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:37 ب.ظ http://www.pouria-sokoot.blogfa.com

وضعیت من دقیقا مشابه توه .... موج منفی ازون ور اعتماد به نفس کاذبی که قلمچی میده ..... مزخرفایی که مشاورا تو کله ی آددم میکنن در حالی که همشون یه حرفو ۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ بار به شکل های مختلف تو مخ آدم می کنن و ...
ما قبول میشیم ... ایشالا

ایشالللللللللللللللللله ... چه جالب ... یه کنکوری دیگه یافتم ...

محسن محمدپور سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:46 ب.ظ http://bluepenn.blogsky.com

سلام به خواهرِ برج ایفل متحرک
خوبی؟
فریبا این دوران واسه اکثر کسانی که نبوغ و استعدادشون بیشتر و عمیق تر از نشستن تو کلاس درس مدرسه یا دانشگاه هست رخ میده..
اینو نمیگم که پر رو بشی و درس نخونی اما واقعیته..
من با نمونه های زیادی ازش برخورد داشتم..
اما باید حرف بزنی..باید تخلیه شی...
یه حسی یه جریانی درونت هست که نمیذاره متمرکز شی ...
اون رو بیاد زودتر از خودت دور کنی..
خلاصه ما چاکریم و در خدمت استاد...

محسن فقط ببینمت کشتمت ... با این مهری تون :دی
پدر ما رو درآورده بابا ... فک درد گرفتم بس که باهاش بحث کردم .... :دی
مررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررسی بابت انرژی دادن و راهنماییت ...

مهتاب چهارشنبه 29 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:31 ق.ظ http://tabemaah.wordpress.com

محبوب رو می بینم یاد تو می افتم ... تو رو می بینم انگار محبوب رو می بینم ...
می رم کتابخونه دلم می سوزه به حال این بهترین سالهایی که اجباره به زور کتاب تست ببلعیم ...
امیدوارم طاقت بیارین این سال پر از فشار رو و خلاص ...

مررررررررسی مهتاب جانم ...

مامانگار چهارشنبه 29 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:12 ق.ظ

...فریباجان ..ازهمون اوایل که کامنتهات رو می خوندم ...حس کردم دختر باهوش و تیزی هستی...پس قبولی برات کاری نداره..
دوران دبیرستان و نمرات وایناش ملاک نیست...
من کسایی رو دیدم با تجدید و اینها...اما سال آخر..وحتی شش ماه آخررو درست و با تمرکزکافی خوندن...با رتبه عالی و در یک رشته متعالی قبول شدن...که همه حیرت کردن...
...چشم وگوشات رو هم بروی حرف وحدیثها ببند که فقط خودت رو اذیت میکنی....
به امید موفقیت....

مرسی مامانگار جان که انقدر به من لطف دارید ... اتفاقا تنها امیدی که دارم اینه که 25 درصدم رو تقریبا میگیرم تو درسام ... البته بجز عربی ... :دی

عاطفه چهارشنبه 29 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:15 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

بیخیال فریبا.. این چیزایی که نوشتی کاملن طبیعیه.. دو روز دیگه هم که برای کنکور ارشد بخونی با همین حس و حال درگیری..
توتلاشتو بکن و مطمئن باش که حتمن حتمن اونی میشه که تو میخوای.. مثبت فک کن.. به قول مامانم هی نگو نمیشه که واقعن نمیشه..
خلاصه ایمان به خودتو فراموش نکن..
یه چیز خیلی مهم هم اعتماد به نفسه.. واقعی بودن یا کاذب بودنش هم مهم نیست.. مهم اینه که باشه..
بعدشم مگه رقبات چند نفرن هان؟ مطمئن باش اینقدر صندلی خالی هست که تو بتونی اونی میخوای قبول بشی.. باورت میشه سال 81 که من کنکور لیسانس دادم فقط یک میلیون و پونصد نفر انسانی بودن..

endman چهارشنبه 29 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:06 ب.ظ http://endland.blogfa.com/

ببین میدونی؟به نظر من به حرف هیچکس هیچکس هیچکس در این موارد گوش نکن...این نظر محترم منه:)
اما در مورد استاد و نو لاو:
واقعا از صمیم قلب بهت تبریک میگم اگه تونسته باشی جواهر No love رو درک کرده باشی...این اثر بی نظیر رو...
بسی باعث خوشحالیست:)...
اینو با اندکی تلخیص از تو ج کامنتای خودم برات کپی پیست کردم...چکار کنیم دیگه بلخره کنکوری هستی و باید هواتو داشته باشیم:)...
تو قبولی...بهترین جا و بهترین رشته....بابای

A ز R ه H ر A اZ پنج‌شنبه 30 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:56 ب.ظ http://www.zafa.blogsky.com

رو آزمونای قلمچی فک نکن شدیداً بی خوده!!!!!!!!!
مطمین باش اگه خوب می خونی یه جای خوب و رشته ی خوب قبول می شی

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 30 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:40 ب.ظ

سلام. من هم امسال کنکور دارم! الان هم فقط از ذوق اینکه یه کنکوری پیدا کردم توی بلاگستان دارم کامنت میدم.
من تا پارسال وبلاگ داشتم اما نزدیکای عید به خاطر اون امتحان نهایی و بعدم کنکور دیگه ننوشتم.حالام به شدت منتظرم ۱۱ تیر بگذره و دوباره شروع کنم به وب نویسی...
کاملا احساستو درک میکنم راجع به پستت که نوشتی. تازه تو خوش به حالته که وبلاگ داری و حرفاتو مینویسی.
طولانی شد! موفق باشی رقیب!

مهتی جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:30 ب.ظ

دفعه بعد کسی اومد جلوت زد زیر گریه که قبول نمیشم و اینا خواست موج منفی بپاشونه با لگد بکوب تو شیکمش مادر #@^&* !!

مهتاب شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:04 ب.ظ http://shab00ne.blogfa.com/

منم پارسال کنکور داشتم..حالم ازش بهم می خورد..حفظ کردن کتاب مخصوصا درسایی مثل دین و زندگی و ادبیات رو توهین به خودم می دونستم..من فهمیده بودم اما باید عین کلمه ی کتاب رو حفظ می کردم..بی خیال..من که قیدشو زدم ولی تو بخون دخترک!
ایشاالله که قبولی!

یگانه یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:29 ب.ظ

سلام فریبا جون چطوری تو؟
شرایطتت رو تا حدودی درک می کنم ولی باور کن زیبا ترین احساس وقتیه که تو سال بعد و در دوران دانشجوییت به این مسائل و اتفاقات فکر می کنی و دلت می خواد یه بار دیگه لمسشون کنی! برات میشن خاطراتی خیلی دوست داشتنی که دوست نداری ازشون دور شی!
مطمئنم موفق میشی! اصلا شکست بهت نمیاد! جدی میگم! منتظر خبر خوب موفقیتت هستم!

نیما یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:51 ب.ظ http://www.arezuhaye-aghaghi.blogsky.com

قبول میشی ! سازمان انرژی دهندگان مثبت !

محسن مارمولک یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:23 ب.ظ http://mohsenjo0o0on.blogfa.com

امیدوارم اون چیزی که دوست داری قبول شی با بهترین شرایط

اونی که میگه قبول نمیشی نمیدونم با خودش چه فکری کرده

معمولا وبت رو می خونم ...امروز دیگه هوس کردم کامنت گذاشتم

مخلصیم

آرش دوشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:50 ق.ظ http://www.jahanamesakett.blogfa.com

دختر تو فوق العاده ای واقعا محشر مینویسی...
خیلی وقت بود انقدر تحت تاثیر نوشته های کسی قرار نگرفته بودم...
راستی
من پارسال کنکور دادم و دقیقا روزای وحشتناک تورو گذروندم.فکر کنم بتونم کمکت کنم .شهید بهشتی شد بالاخره قسمت من
بهم سر بزن
البته یه مدته خیلی حس نوشتن ندارم و وبلاگم داره خاک میخوره ولی هنوزم یه قهوه داغ واسه یه مهمون ناخونده دارم اون گوشه ی ذهنم...

امیرعلی سه‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:50 ق.ظ

سلام خوبی؟
نترس تو قبول میشی
اون فریبایی که من میشناسم 100%قبول میشه
امیر

Dj.Mohsen چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:23 ب.ظ http://mohsentornado.blogfa.com/

چیه لپوووووو؟!

نبینم خسته و کلافه باشی؟!

من میشناسمت میدونم موفق میشی ایشالا!

برف هم خیلییییی خوب بید! دوس میدارم! اما وقتی اومد من تو اوج امتحاناتم بودم، فقط بیل زدن و یخ شکستن و پارو کردنش برام موند!

ایشالا سری بعدی ما هم یه دل سیییر عکس میگیریم با برف!

پسر آبان چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:58 ب.ظ

من به خصه مطمئنم قبول میشی رفیق
ب حرف دیگران هم گوش نکن و کار خودتو بکن

محبوبه پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:29 ب.ظ http://sayeban.blogfa.com

عزیزکم! چقدر وقتی اینجا رو میخونم یاد روزای کنکور خودم می افتم و چقدر اون روزا در عین نزدیکی دورن...
ادم وقتی کنکور داره همش فکر میکنه داره خان هفتم رو میگذرونه و دیگه بعدش خوشی ها شروع میشه ولی وقتی میره دانشگاه میفهمه اون خان اول بوده... و من بهت توصیه میکنم تمام تلاشت رو بکن تا بهترین دانشگاهیی که برات ممکنه قبول بشی چون به طرز غیر قابل توصیفی روی تمام ابعاد زندگیت تاثیر داره . مخصوصا برا ما دخترا که امکانات برامون محدودتره.پس مطمئن باش چیزی که بهش میرسی ارزش این همه تلاش رو داره.
موفق باشی
راستی آبانی ها همیشه محکم به نظر میرسن و همه دوست دارن بهشون تکیه کنن ، عادیه...

فاطمه (شمیم یار یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:06 ب.ظ

سلاممممم فریبا خانومی
دلم برات تنگ شده بود..
تو قبول میشی بی تعارف..چون می خوای...خواستن هم از قدیم گفتن توانستن است..

حمیدرضا دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:34 ب.ظ

اهه
تو چلا اینجولی شودی
خدای ناامیدیییییا اییی

محمدرضا جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:25 ب.ظ http://paradaise.blogfa.com

سلام اگه مایل به تبادل لینک هستی بیاوبلاگم وبهم خبربده تالینکت کنم توهم منولینک کن

م . ح . م . د شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:04 ق.ظ http://baghema.blogsky.com/

فریبا چه خبرا ؟! اوضاع درسا ردیفه ؟! ...

مامانگار جمعه 29 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:01 ب.ظ

...سلاااام فریبای نازنین...
....از الان دارم می بینمت تو دانشگاه و رشته ای که دوست داری...
...مطمئن باش..
...جدن اصلا جای خالی ات تو بلاگستان پر نمیشه دخترررر!!

تینا پنج‌شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:38 ب.ظ http://justtiny.blogfa.com

انقده ذوقـ میکنمـ وختیـ ‌یه آبانی میبینمـ !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد