تراوشات مغزی یک آبانی ! ...
تراوشات مغزی یک آبانی ! ...
گوشی
را در دستم جابجا میکنم و صدای ابی را کم ... دختر ِ توی اتوبوس نگاهی در
آینه میکند به آرایش غلیظش و سعی میکند مرتبش کند ... شال تقریبا از سر
افتاده اش را مرتب میکند و با حرص به دختر همراهش از گشت ارشاد ک امروز
آمده در مغازه شان و به مانتواش گیر داده بد میگوید ... [... خورشید خانوم
چارقد مشکی نمیخواد ... ]دختر روبرویی وارد بحث میشود و با حرص میگوید که "
حقشان است آنهایی که میگیرند و چه معنی دارد
مانتو بالای زانو بیاید و منی که دخترم دلم میلرزد ! "[.. خورشید خانوم
رهاتر از من و شماس] ... دو دختر همراهی اش میکنند و تایید ...
اتوبوس
میپیچد توی خیابان اصلی و بلند میشوم از جایم ک پیاده شوم ... هر سه زل زده
اند به مانتوی یه وجب بالای زانوام[.. عاقبت دو بال پرواز میکشیم ... ] و
سرشان را با تاسف تکان میدهند ... مطمئنم در دلشان آرزو میکنند کاش سر همین
خیابان ک میروم گشت باشد !!! ...
____ روزمره ها ! ...
____ نیاز به توضیح ندارد که جمله های داخل براکت آهنگ ابی است ، نیاز است ؟!
فریبا
شنبه 6 خردادماه سال 1391 ساعت 11:34 ب.ظ